loading...
یا حسین
ملکی بازدید : 7 جمعه 08 دی 1391 نظرات (0)


‏1 - ابن اعثم گوید:
شبى حسین از خانه اش بیرون شد و کنار قبر جدش آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا! من حسین بن ‏فاطمه ام ؛ فرزند تو و پسر فرزند تو و نواده تو و آن وزنه اى که در امت خویش بر جاى گذاشتى . اى پیامبر خدا! ‏بر آنان گواه باش که مرا یارى نکردند و تباهم ساختند و حرمت مرا نگه نداشتند. این شکایت من به محضر توست ‏تا روزى که دیدارت کنم . درود خدا بر تو باد!
آنگاه به نماز ایستاد و پیوسته در رکوع و سجود بود.
‏2 - طبرى گوید:
ابو مخنف با سند خویش از ابو سعید مقبر نقل کرده است : به حسین نگریستم که وارد مسجد مدینه مى شد ‏و پیاده بود و به دو نفر تکیه داده بود، گاهى به این و گاهى به آن و این شعر یزید بن مفرغ را مى خواند:
سپیده دمان ، ستوران را نرمانم و مرا یزید نخوانند، آن روز که از روى ترس ، دست در دست ستم بگذارم ، در ‏حالى که مرگها در کمین منند تا تنها بمانم .
گوید: پیش خود گفتم : به خدا قسم تمثل جستن او به این دو بیت ، بى هدف نیست . دو روز نگذشت که خبر ‏رسید به مکه رفته است.2
بار دوم ، کنار قبر پیامبر
‏3 - ابن عثم نوشته است :
سحرگاه امام حسین به خانه اش برگشت . شب دوم باز هم به زیارت قبر پیامبر رفت . دو رکعت نماز خواند. پس ‏از نماز چنین مى گفت :
خداوندا! این قبر پیامبرت محمد است . من هم پسر دختر محمدم . کارى پیش آمده است که مى دانى . خدایا! ‏من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم . اى خداى با جلالت و احترام ! به حق این قبر و صاحبش از تو مى ‏خواهم آنچه رضاى تو در آن است برایم برگزینى .
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در خواب حسین (علیه السلام)
امـام حسین پـس از وداع با قبر رسول خدا سر را روى قبر گذاشت و گریست ، تا نزدیک صبح بخـواب رفـت در ‏عـالم رؤیا رسول خـدا را مشاهده کرد که گروهى از فرشتگان اطرافـش را گـرفـتـه اند و بسوى او مـى آید تـا ‏مقابل حسین رسید و او را در برگرفت و میان دو چشمش را بوسید و فرمود:
‏«حبیبم حسین گویا مى بینم بهمین زودى در خونت غوطه ور مى شوى، و گروهى از امتم تـرا در زمـین کربلا ‏مـى کشند، و در حالیکه تشنه اى، از آب هم مضایقه مى کنند و با این حال امـید شفاعت مرا دارند بخدا ‏سوگند در روز قیامت آنها در پیشگاه خدا هیچ بهره اى ندارند.»
‏«اى حبیب من حسین جان پدر و مادر و برادرت نزد منند و در اشتیاق دیدار تو و براى تو در بهشت درجاتى است ‏که هرگز به آنها نمى رسى مگر با شهادت»
امـام حسین در خواب به جدش عرض مى کند: یا جداه نیازى به ماندن در دنیا ندارم مرا با خود ببر و در منزل خود ‏جاى ده .
رسول خـدا مـى فرماید: تو ناگزیرى که در دنیا باشى تا شربت شهادت را بنوشى همـانا خـدا براى تـو ثـواب ‏بزرگى رقم زده است پس تو با پدر و برادر و عمویت و عموى پدرت در روز قیامت یکجا و با هم محشور مى شوید ‏تا وارد بهشت شوید، حسین علیه السلام وحشت زده از خواب بیدار شد و برایش یقین شد که حتما کشته ‏خواهد شد، بستگان خود را جمع کرد و خوابش را براى آنان بیان کرد همگى محزون و مغموم شدند و گریستند ‏بطوریکه در شرق و غرب عالم کسى مانند آنها غمگین و گریان نبود.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا / بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا / سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش / بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش / سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی / به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر خود را در مورد وبلاگ محرم محرم بیان بفرمایید
    آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 13
  • بازدید کلی : 1,190